داستان غمگین-قرار
ღموج درياღ

نشسته بودم رو نیم‌کتِ پارک، کلاغ‌ها را می‌شمردم تا بیاید. سنگ می‌انداختم بهشان. می‌پریدند، دورتر می‌نشستند. کمی بعد دوباره برمی‌گشتند، جلوم رژه می‌رفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت، نیامد. نگران، کلافه، عصبی‌ شدم. شاخه‌گلی که دستم بود سَرْ خَم کرده داشت می‌پژمرد.
طاقتم طاق شد. از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سرِ کلاغ‌ها.
گل را هم انداختم زمین، پاسارَش کردم. گَند زدم بهش. گل‌برگ‌هاش کَنده، پخش، لهیده شد. بعد، یقه‌ی پالتوم را دادم بالا، دست‌هام را کردم تو جیب‌هاش، راهم را کشیدم رفتم. نرسیده به درِ پارک، صِداش از پشتِ سر آمد.
صدای تندِ قدم‌هاش و صِدای نَفَس نَفَس‌هاش هم.


 

برنگشتم به‌ رووش؛ حتی برای دعوا، مُرافعه، قهر. از در خارج شدم. خیابان را به دو گذشتم. هنوز داشت پُشتم می‌آمد. صدا پاشنه‌ی چکمه‌هاش را می‌شنیدم. می‌دوید صِدام می‌کرد.
آن‌طرفِ خیابان، ایستادم جلو ماشین. هنوز پُشتم بِش بود. کلید انداختم در را باز کنم، بنشینم، بروم. برای همیشه.

 

باز کرده نکرده، صدای بووقترمزی شدید و فریاد – ناله‌ای کوتاه ریخت تو گوش‌هامتو جانم.

 


تندی برگشتم. دیدمش. پخشِ خیابان شده بود. به‌روو افتاده بود جلو ماشینی که بِش زده بود و راننده‌ش هم داشت توو سرِ خودش می‌زد. سرش خورده بود روو آسفالت، پُکیده بود و خون، راه کشیده بود می‌رفت سمتِ جوویِ کنارِ خیابان.
ترس‌خورده – هول دویدم طرفش. بالا سرش ایستادم.
مبهوت.
گیج.
مَنگ.
هاج و واج نِگاش کردم.

 


تو دستِ چپش بسته‌ی کوچکی بود. کادو پیچ. محکم چسبیده بودش. نِگام رفت ماند روو آستینِ مانتوش، ساعتَش پیدا بود. چهار و پنج دقیقه. نگام برگشت ساعتِ خودم را دیدم.
چهار و چهل و پنج دقیقه!
گیجْدرب و داغانْ نِگا ساعتِ راننده‌ی بخت برگشته کردم. عدد چهار و پنج دقیقه بود!!

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

سارا
ساعت23:20---26 فروردين 1391
سلام
داستان غم انگیز و تلخی بود .
خشم و عجله درهرکاری تبعات زیبانبار و غیر قابل جبرانی داره .
شاد باشی .


مجتبي
ساعت23:14---26 فروردين 1391
سلام.وبلاگت قشنگه خوشحال ميشم به وبلاگ منم بيايي.اينم ادرسشhttp://melody1444.loxblog.ir/

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 26 فروردين 1391برچسب:عاشقانه,غمگین,عشق,انتظار,خداحافظ,صندلی,مات و مبهوت,گیج,هدیه,داستان,تصادف,نیمکت پارک,عکس غمگین,موج دریا,ساعت 16:34 توسط باران| |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

 آپلود عکس - شبکه اجتماعی فیس نما - قالب وبلاگ